حدیث دلدادگی به حضرت رضا (ع) فراتر از قوم و قبیله و نژاد کشور است، همه دل به محبت او بستهاند، ارادت بشر به آن حضرت، ویژه شیعیان نیست، نه تنها اهل سنت، بلکه پیروان دیگر ادیان الهی از دیرباز، با توسل به آن حضرت گره از مشکلات خود گشودند و شفاعت حضرت را طلب مینمودند.
به میمنت میلاد با سعادت هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، حجتالاسلام والمسلمین نجمالدین طبسی در گفتگو با سرویس علمی و فرهنگی مرکز خبر حوزه، ضمن واکاوی عصر امام رضا (ع) جایگاه آن حضرت در منابع اهل سنت را نیز به بحث نشسته است.
*لطفاً در ابتدای بحث، نگاه کلی اهل سنت به امام رضا (ع) را بیان کنید؟
ائمهای که ما به ایشان اعتقاد داریم، پاکترین و شرافتمندترین انسانهای روی زمین هستند و فرزندان رسول الله (ص) میباشند، رسول الله (ص) اشرف خلق و افضل انبیا هستند، در روایتی که رسول الله (ص) فرمود: « الائمة من بعدی اثنی عشر » ائمه بعد از من 12 نفر هستند که رسول الله به عنوان جانشینان بر حق خودش از جانب خداوند تبارک و تعالی فرموده است، همان دوازده امام پاک و بزرگواری هستند که شیعه افتخار پیروی از ایشان را دارد و یکی از این حضرات معصومین، حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام میباشد.
وقتی کتابهای اهل سنت را تورق میکنید، اعم از کتب تاریخی و تراجم و رجالی آنها، زمانی که درباره شخصیت امام رضا علیه السلام بحث میکنند، بسیار از او تجلیل مینمایند، حتی آن شخصیتهایی که گرایشهای ناصبی دارند مانند شمس الدین ذهبی باز هم وقتی به شخصیت امام رضا علیهالسلام میرسد، نمی تواند از کنار این حقیقت بگذرد، البته حق حقیقت را ادا نمی کنند، حق مقام امام و امامت را ادا نمی کند، چون از طرفی معرفت ندارد و از طرفی تعصب دارد، اما در عین حال نام حضرت را ذکر میکند و چندین صفحه در کتاب "سیر اعلام النبلاء " ( ج 9 از ص 387 تا ص 393، نشر موسسه الرسالة ) درباره حضرت مطلب مینویسد و اینگونه شروع میکند: الامام و السید [1]
البته تعبیر «امام» در کتب رجالی و اصطلاح حدیثی آنان به کسی گفته میشود که عادل یا فوق عدالت باشد، و البته جای شکر دارد که ائمه را در این حد قبول دارند.
ذهبی در ادامه مطالب، سال تولد امام را 148 هجری قمری ه ق در مدینه میداند و در ادامه میگوید: «، وكان من العلم والدين والسودد بمكان » علی بن موسی الرضا از نظر علم و جایگاه دیانت و بزرگواری در مکان والایی قرار داشته است و در ادامه میگوید: « أفتى وهو شاب في أيام مالك » در همان سنین جوانی کرسی افتاء داشته است و اهل نظر و فتوی در امور و مسائل دین بود و این مسائل در نزد اهل سنت، حاکی از مقاماتی میباشد البته اعتقاد شیعه براین هست که ائمه معصومین از همان زمان کودکی و تولد «امام» هستند، ذهبی در ادامه به اسامی اشخاصی میپردازد که از امام روایت نقل کرده اند و در مطالب خود روایت سلسلة الذهب را از شیخ مفید نقل میکند و در اینجا تاب تحمل روایت را ندارد و به قول معروف، زهر خود را میریزد و نام شیخ مفید را که میبرد او را ثقه نمی داند و در ادامه، سلسله سند خود را از احمد بن حنبل نقل میکند و میگوید؛ احمد بن حنبل میگوید از علی بن موسی شنیدم ولی حدیث را نقل نمی کنند.
* اگر ممکن است، حدیثی که احمد حنبل نقل کرده است را بیان کنید ؟
احمد حنبل میگوید: اگر حدیث سلسلة الذهب بر بیمار و مجنون خوانده بشود، شفا مییابد « لو قرأت هذا الاسناد على مجنون لبرئ من جِنته » (به نقل از الصواعق المحرقة ص 205 )؛ لذا میبینیم متعصب ترین متعصبان نتوانسته اند از کنار شخصیت عظیمی مانند امام رضا علیه السلام، به سادگی بگذرند، ذهبی میگوید: « وقد كان علي الرضا كبير الشأن، أهلا للخلافة » شخصیت علی بن موسی (ع) شخصیت عظیمی بود و اهلیت و شانیت اداره جهان اسلام را داشت و در ادامه مطلب خود به شیعه حمله میکند و میگوید: « ولكن كذبت عليه و فيه الرافضة » شیعیان مدحی برای علی بن موسی (ع) کرده اند که جایز نیست « وأطروه بما لا يجوز، وأدعوا فيه العصمة، وغلت فيه، وقد جعل الله لكل شئ قدرا» چرا که عصمت را برای او قائل شده اند، لذا مشکل ذهبی، عصمت امام رضا علیه السلام است کما اینکه ایشان عصمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را هم زیر سئوال میبرند، لذا تعجب میکند که چگونه شیعه نسبت به ائمه اطهار (ع) اعتقاد به عصمت دارند ( سیر اعلام النبلاء ج 9 ص 392 )
* با توجه به اینکه بنیعباس، با شعار بازگرداندن حکومت به اهل بیت (ع) قیام کردند، ولی در عمل مخالفت نمودند، نگاه اهل سنت به آنها چگونه بود؟
در بین اهل سنت، نگاههای مختلفی نسبت به بنی عباس وجود دارد، مثلا سلفیهای اهل سنت فقط متوکل را قبول را دارند یا بیشتر به او بها میدهند، چرا که متوکل معروف به دشمنی اهل بیت بود و این دشمنی را علنی کرده بود، ابناثیر در کتاب «الکامل فیالتاریخ»، درباره متوکل مینویسد: متوکل بغض فراوانی نسبت به امیرالمومنین (ع) و اهل بیت (ع) او داشت و هرکس پیرو علی بن ابیطالب بود، اموال او را مصادره میکرد و او را میکشت ( الکامل فی التاریخ ج 4 ص 318) « وكان المتوكل شديد البغض لعلي بن أبي طالب عليه السلام ولأهل بيته وكان يقصد من يبلغه عنه أنه يتولى عليا وأهله بأخذ المال والدم » و ابن اثیر در ادامه قصه «عبادة مخنث» را یاد میکند و میگوید عبادة در مجلس بزم شرکت میکرد و به شکم خود متکایی میبست و سر خود را برهنه میکرد و میرقصید و و مقصودش علی بن ابیطالب بود « وكان من جملة ندمائه عبادة المخنث وكان يشد على بطنه تحت ثيابه مخدة و يكشف رأسه و هو أصلع ويرقص بين يدي المتوكل والمغنّون يغنون، قد أقبل الأصلع البدين خليفة المسلمين يحكي بذلك عليا عليه السلام و المتوکل یشرب و یضحک » [2] و متوکل میخندید و شراب مینوشید، اما احمد بن حنبل مکاتباتی دارد که من این مکاتبات را در کتاب سلفیان آورده ام و او نسبت بههارون میگوید: من تو را دعا میکنم؛ تو احیا کننده سنت هستی ! سئوال میکنیم که این کدام سنت است اجازه میدهد، علی بن ابیطالب علیه السلام مورد استهزاء خلیفه زمان خودش قرار بگیرد، این احیا سنت نیست، بلکه احیاء لعنت و بی دینی است .
ابن اثیر قبل از بیان عدوات متوکل نسبت به علی بن ابیطالب و اهل بیت او به دستور تخریب قبر امام حسین علیه السلام توسط متوکل اشاره میکند: « أمر المتوكل بهدم قبر الحسين بن علي عليه السلام وهدم ما حوله من المنازل والدور وأن يبذر ويسقى موضع قبره وأن يمنع الناس من إتيانه فنادى [ عامل صاحب الشرطة ] بالناس في تلك الناحية: من وجدناه عند قبره بعد ثلاثة حبسناه في المطبق ! فهرب الناس وتركوا زيارته وخرب وزرع » متوکل دستور به تخریب قبر شریف امام و خانههای اطراف قبر حضرت را داد و به مردم سه روز فرصت داد که اگر بعد از این مدت کسی را در اطراف قبر مشاهده کنیم او را به سیاه چال میبریم این شخصیت و منش متوکل عباسی است و با این وجود مورد احترام سلفیها و ناصبیها میباشد.
* در مقایسه بنیامیه و بنیعباس در دشمنی با اهل بیت پیامبر (ع) کدام شقاوت و خشونت بیشتری داشتند؟
عباسیان دست کمی از امویین نداشته اند، خاندان بنی عباس در امام کشی و ترور معصومین و محروم کردن مردم از فیض وجود امامان معصوم مهارت خاصی داشتند، ذهبی در این خصوص میگوید: زمانی که متوکل دستور تخریب قبر امام حسین (ع) را داد در دیوارهای بغداد علیه متوکل شعار نوشتند و این شعر گفته شد:
« تالله ما فعلت بنو امیه ****معشار ما فعلت بنو العباس » [3]
به خدا قسم آنچه كه بنى عباس در مورد فرزندان على ( عليه السلام ) انجام داد، بنى اميه با آنهمه جنايات و خونريزىهايى كه داشت باز يك دهم آن را نيز مرتكب نشده بود؛ قتل امام صادق و امام کاظم علیهم السلام؛ شهادت امام رضا علیه السلام و ائمه دیگر همه این مسائل در دوران بنی عباس بود، اما نسبت به مامون ظاهرا بعضی خوشبینانه برخورد میکنند و تصور میکنند هدف مامون از ولایت عهدی امام به خلافت رساندن امام بود، اگر مامون واقعا این هدف را داشت چرا «ولایت عهدی» را به امام واگذار کرد؟ چرا «اصل خلافت» را به او برنگرداند؟! لذا این یک بازی سیاسی بود، باید بررسی کرد که چرا مامون ولایت عهدی را پیشنهاد کرد و اصرار داشت امام آن را بپذیرد؟ و این اصرار به قدری جدی بود که تا مرز تهدید به قتل نیز رسید و امام در هنگام سفر دستور به گریه دادند و فرمودند از این سفر بازگشتی نیست [4] لذا امام از توطئههای مأمون به خوبی آگاه بودند و مسئله ولایت عهدی امام امر مثبتی برای او نبوده است، باید اوضاع زمان مورد بررسی قرار بگیرد.
* چه شده که حکومت بنیعباس متوسل به مسئله ولایت عهدی امام شده است ؟
پس از مرگ هارون علویین از هر سو قیام کرده بودند و ارکان حکومت را متزلزل کردند و خواب راحت را از چشم حکومت ربوده بودند و مامون با این کار میخواست اوضاع آشفته بلاد مسلمین را مهار کند و کرسی خلافت را برای خود نگه دارد، لذا امام زیر بار ولایت عهدی نمی رفت و حتی تهدید به قتل امام کرد و یکی از ادله سوء نیت مامون جریان مربوط به ورود حضرت معصومه سلام الله علیها با کاروان از مدینه به ایران میباشد، حضرت با کاروان و یاران خود وارد ساوه میشوند و در آنجا درگیری میشود و عده ای از برادران امام رضا علیه السلام شهید و مجروح میشوند و حضرت معصومه سلام الله علیها در اثر دیدن این حوادث متاثر و دلگیر میشوند و در پی همین حوادث حضرت بیمار میشوند و رحلت میکنند [5] و بعضی میگویند حضرت به شهادت رسیده اند و مسموم شده اند هر چه بود در همان دوران اتفاق افتاد، مامون هم میخواست امام را زیر نظر داشته باشد و حکومت را حفظ کند و هم تحرکات علویین را کنترل کند و در نهایت امام را مسموم کرد و به شهادت رساند، لذا اگر مامون امام را قبول داشت و قصد خیری داشت، جلوی نماز عید حضرت را نمی گرفت، آن نمازی که اساس و ارکان حکومت را متزلزل کرد و اگر آن نماز خوانده میشد بعید نبود اساس حکومت عباسی را از میان میبرد، از این رو مامون دستور داد که نماز خوانده نشود و امام برگشتند . [6]
* خصوصیت خاص عصر امام علیه السلام و نقش برجسته امام در آن عصر چه بود ؟
دورانهارون و مامون که از آن به دوران طلایی و شکوفایی علم یاد میکنند در حقیقت تاکتیکی بود که هارون و مامون به آن متوسل شدند و فرهنگ یونان و ایران و هند و فرهنگ خارجیها را وارد کشور اسلامی کردند و برای ترجمه آثار یونان و ایران و دیگر ملل حکومت پول میدادند، تا این ترجمهها وارد کشور مسلمین شود و با این روش سلطه خود را حفظ کنند و گسترش بدهند، لذا رواج خط فکرهای متعدد در آن عصر قابل مشاهده میباشد و در آن دوران عرضه متاعهای کاذب و «عرفان وارهها» و جریانات باطل بسیار مشاهده میشود، مخصوصا جریان سلفیگری و جمود بر ظواهر در این عصر رونق میگیرد، مسائلی مانند جسمانیت خدا؛ مثلا « يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم» (سوره فتح آیه 10) یعنی خدا دست دارد، « الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى » ( سوره طه آیه 5 ) یعنی خدا بر عرش نشسته و امثال ذلک و این همان تفکر سلفی است که ریشه اش به احمد بن حنبل بر میگردد و این جریان خطرناکی بود که ایجاد شده بود، یا روایاتی مانند « إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ » را در آن عصر رواج دادند و امام ایشان را نفرین کرد و فرمود: « قاتلهم الله » [7] خدا ایشان را بکشد، کی پیامبر این روایت را فرمود ؟ برخی در این روایت مرجع ضمیر را به خدا بر میگردانند به این معنا که خدا انسان را بر صورت خودش آفریده است.
* اگر ممکن است درباره این روایت بیشتر توضیح دهید ؟
بین دو نفر منازعه ای شد و گفت؛ قبیح باد چهره تو و چهره کسی که شبیه چهره توست، پیامبر (ص) فرمود؛ این حرف را نزن و چهره شبیه او را دیگر مطرح مکن، چرا که آدم علیه السلام شبیه چهره اوست و تو با این حرف به آدم علیه السلام توهین میکنی.
پس مرجع ضمیر به همین شخص بر میگردد ولی سلفیها ضمیر را به خدا بر میگردانند .
امام با جریانات انحرافی و مخصوصا جریان سلفی گری، بشدت مقابله کردند و با مناظرات و بحثهایی که داشتند بحث امامت ناب و اسلام ناب محمدی را مطرح کردند و این یکی از ویژگیهای عصر امام بود، عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد، چرا که بنی عباس با وارد کردن تفکرات خارجی میخواستند درب خانه اهل بیت (ع) را ببندند و فرهنگ ائمه (ع) را تحت الشعاع قرار دهند، اما همین امر سبب شد فرهنگ اسلام ناب مطرح بشود و از زبان علی بن موسی الرضا ( علیه السلام ) حقیقت اسلام ناب را بشنوند و همین قدر بس که در آن عصر؛ عالم اسلام با آن عظمت و وسعت جغرافیایی خود تنها یک نفر را به عنوان عالم آل محمد میشناخت و او کسی جز علی بن موسی الرضا ( سلام الله علیه ) نبود و این خصوصیت و ویژگی که خاص و عام به او اشاره کرده اند در اثر همان زمینه سازی بود که بنی عباس ایجاد کرد و تصور میکرد، با این روش میتواند جلوی پیشرفت فرهنگ اهل بیت (ع) را بگیرند .
* با توجه به جایگاه علمی امام رضا (ع) نگاه علمای اهل سنت به آن حضرت چیست؟
کلام بُستي شافعی در منقب امام علیه السلام
محمد بن حبان بن أحمد بن حبان بن معاذ بن مَعْبدَ، التميمي، أبو حاتم، الدارمي، البُستي شافعی مذهب (م 354 هـ ق ) در کتاب " الثقات " ج 8 ص 456 که این کتاب در بین اهل سنت کتاب معتبری است، در شرح حال امام علی بن موسی الرضا علیه السلام مینویسد: « علی بن موسی الرضا من سادات اهل البیت و عقلائهم و اجلة الهاشمیین و نبلائهم » علی بن موسی الرضا از بزرگان و سادات اهل بیت میباشد و از افراد جلیل و بزرگ بنیهاشم میباشد و در ادامه به حاشیه ای میپردازد و میگوید « ویجب ان یعتبر حدیثه » باید به احادیث او عمل کرد، البته به شرط اینکه حدیثی که از او نقل شده است از طریق شیعه و فرزندان او و از طریق اباصلت هروی به ما نرسیده باشد و این به معنای این هست که حدیث امام مقبول نیست چرا که احادیث امام علیه السلام از یکی از این طرق به ما رسیده است و در ادامه میآورد: « مات علیّ الرضا طوس » امام در طوس رحلت کرد و قبر او در سناباد میباشد « قد زرته مرارا کثیرا » بُستی در ادامه میگوید من کرارا به زیارت قبر ایشان رفته ام و هر گاه مشکلی برای من پیش بیاید برای رفع مشکلم به آنجا میرفتم و دعا میکردم و مشکلم حل میشود « سلام الله علی جده و علیه » درود خدا بر جد او و خودش باد و این مسئله امری بود که بارها من آزموده بودم و در ادامه میگوید؛ خدایا مرا بر محبت محمد مصطفی و اهل بیتش بمیران.
کلام جوینی شافعی در منقبت امام علیه السلام
جوینی شافعی م 730 هـ ق در فرائد السمطین مطالب زیادی راجع علی بن موسی الرضا نقل میکند از جمله کرامات و فضائل حضرت و فضیلت قبر شریف، امام علیه السلام بیان میکند جوینی در ج 2 فرائد السمطین ص 104 روایتی در فضل زیارت امام علیه السلام دارد؛ باز در ص 159 همان مجلد جریان باران به دعای امام علیه السلام را بیان میکند؛ در صفحه 158 جریان خواب مرد خراسانی را بیان میکند که شخصی در خراسان خوابی دیده بود و در خواب به او گفتند؛ پیامبر خدا آمده و وارد فلان مسجد شده است و در خواب خدمت پیامبر (ص) رسیدم و جلوی ایشان خرمایی بود و طلب خرما کردم و حضرت مشتی خرما به من دادند و تعداد آن 18 عدد بود و قضیه گذشت تا اینکه روزی مشغول کار بودم که خبر دادند؛ علی بن موسی الرضا تشریف آورده اند و من هم به استقبال آقا رفتم و دیدم امام در مسجد همانجایی که پیامبر نشسته بود، نشسته اند و طبق خرمایی در جلوی ایشان بود به حضرت گفتم خرما میخواهم و حضرت مشتی خرما به من دادند و شمردم تعداد آن همان تعدادی بود که رسول الله (ص) در خواب به من داده بودند، به حضرت گفتم: « زدنی منه » بیشتر بدهید حضرت فرمود: « لو زادک جدی رسول الله لزدناک » اگر پیامبر بیشتر داده بود بیشتر میدادم [8] و کرامات زیادی از حضرت نقل میکند از جمله داستان به حرف آمدن شخصی که بر اثر بیماری قادر به تکلم نبود و به امام توسل میکنند و شفا مییابد این داستان را در ص 164 نقل میکند؛ جوینی در کتاب خود زیارت ابن خزیمه را نقل میکند، ابن خزیمه در سال 225 بدنیا آمده است یعنی حدود بیست و اندی سال بعد از شهادت امام علیه السلام و او از علمای بزرگ اهل سنت و استاد بخاری میباشد آقای عسقلانی در تهذیب التهذیب ج 7 ص 339 چاپ دارالفکر وقتی که شرح حال امام رضا علیه السلام را بیان میکند این قصه را نقل کرده است که ابن خزیمه با اساتید و طلبههایش همگی به زیارت امام رضا علیه السلام رفتند و در ادامه میگوید: « و رایت من تعظیمه » ابن خزیمة چنان تعظیم و تواضع و تضرع در کنار قبر امام رضا (ع) کرد که ما متحیر ماندیم، این مطلب را ابن حجر نقل میکند، البته از اصل و متن عبارت کم میکند و اصل متن در فرائد السمطین ص 149 به فاصله صد سال بیان شده است. به زیارت رفتن امام اهل حدیث، ابن خزیمه و ابو علی ثقفی و عده ای از علما اهل سنت « و جماعة من علما اهل السنة و شدَّ رحال من نیشابور الی خراسان » یعنی قصد زیارت کردند، میبینیم ابن خزیمه ای که از مراجع بزرگ اهل سنت میباشد خودش و اساتید و طلبههایش در سال 309 هجری به زیارت قبر امام رفتند و ابن خزیمه چنان در مقابل خاک پاک قبر علی بن موسی الرضا کرنش و تواضع و گریه میکرد که همه شگفت زده شدیم و همه اینگونه گفتند " « لو لم یعلم هذا الامام » اگر عقیده ابن خزیمه این نبود که « انه سنة فضیلة » زیارت قبر امام سنت است و فضیلت دارد « لما فعلها » این کار را نمی کرد و این جوابی به وهابیت هست که قصد زیارت را حرام میدانند و حال آنکه میبینیم امام حدیث اهل سنت و طلبههایش قصد زیارت امام را می کنند.
* از آنجایی که در زمان حضور امام علیه السلام در خراسان بزرگانی از اهل سنت مانند ابن اسلم طوسی و غیره حضور داشتد شیوه برخورد ایشان با امام چگونه بود ؟
هنگامی که امام رضا علیه السلام وارد نیشابور شدند، چنان استقبال گرمی از حضرت شد این امر اوج عظمت امام و منتهای ارادت اهل سنت به مقام شامخ امام رضا علیه السلام را میرساند این مطلب را «مناوی» در شرح «جامع صغیر» به نقل از تاریخ حاکم نیشابوری نقل میکند که متاسفانه اصل این تاریخ گم شده است و تلخیص آن موجود میباشد و برخی از مطالب آن در کتاب فرائد السمطین آمده است آقای حاکم نیشابوری جریان ورود امام رضا را به نیشابور را اینگونه نقل میکند: « لما دخل نیشابور کان فی قبة مستورة » امام زمانی که وارد نیشابور شدند در کجاوه ای بودند « عرض له الامامان » دو نفر از بزرگان اهل سنت که در نیشابور بودند را نام میبرد از جمله ایشان محمد بن أسلم الطوسي میباشد که "طبقات الحفاظ" از او اینگونه تعبیر میکند: « الإمام الرباني شيخ المشرق أبو الحسن الطوسي. » [9] و دیگری "أبو زرعة الرازي" میباشد که از او تعبیر به « الامام سید الحفاظ » [10] میشود این دو به استقبال امام رفتند و همراه ایشان تعدادی از اهل علم وحدیث بودند که از حد شمارش خارج بودند « ومعهما من طلبة العلم والحديث ما لا يحصى » این دو نفر رو به امام رضا (ع) کردند و هنوز امام در کجاوه و مستور بود و چهره مبارکشان را آشکار نکرده بودند و این دو عالم بزرگ اهل سنت رو به امام کردند و گفتند: « ایها السید الجلیل ابن السادة » ای بزرگوار و ای فرزند بزرگواران « بحق ابائک الاطهرین و اسلافک الاکرمین » تو را به حق پدران طاهرت و نیاکان کریمت قسم میدهیم که رخ بنما و چهره مبارکت را نشان بده و « و رویت لنا حدیثا عن ابائک عن جدک » حدیثی از پدرانت از جد بزرگوارت نقل کن و امام اشاره کرد و دستور به توقف داد « فاستوقف البغلة وأمر غلمانه بكف المظلة وأقر عيون تلك الخلائق برؤية طلعته المباركة » و دستور دادند پردهها را کنار بزنند و چشم مردم به رویت جمال آقا روشن شد و در ادامه، وضعیت ظاهری حضرت را بیان میکند « و الناس قیام علی طبقاتهم » همه مردم ایستاده بودند و آقا را نگاه میکردند « والناس بين صارخ و باك ومتمرغ في التراب ومقبل لحافر بغلته فصاحت العلماء: معاشر الناس انصتوا فأنصتوا واستملي منه الحافظان المذكوران » بعضی گریه میکردند و بعضی فریاد میکشیدند و عده ای خود را به خاک انداخته بودند، برخی خود را به روی پای استر حامل امام انداخته بودند و وضعیت از کنترل خارج شده بودند و علمای اهل سنت فریاد زدند « معاشر الناس انصتوا و اسمعوا ما ینفعکم» آرام باشید آقا میخواهند صحبت کنند گوش کنید تا مطلبی بشنوید که برای شما نفعی داشته باشد، "ابو زرعه " و "ابن اسلم طوسی" که از مراجع اهل سنت بودند شروع به نوشتن کردند و امام فرمود: «حدثنی ابی الکاظم » و امام در نکته اول تبلیغ از خط امامان نمود و فرمود پدرم امام کاظم از پدرش جعفر صادق از پدرش زین العابدین از پدرش شهید کربلا از پدرش علی مرتضی نقل میکند که او فرمود « قال حبیبی و قرة عینی رسول الله » که جبرئیل برای پیامبر نقل کرد عن رب العزة از خدای عزیز که « کلمة لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی » حضرت بعد از مطلب سخنرانی کوتاهی کردند و پردهها را انداختند؛ حاکم نیشابوری میگوید خبرنگاران را شمارش کردند و کسانی که این روایت را مینوشتند بالغ بر بیست هزار نفر بودند که این روایت را نوشتند [11]
در اینجا گله ای از اهل سنت دارم و آن این که حدیثی که بیست هزار نفر نقل کرده اند به گفته خودتان چرا بعدها باید آن را حذف کنند و چرا مردم را از نعمت و برکات آل محمد بی نصیب میکنید
امام علیه السلام برکت و نعمتی هستند، از جانب حق متعال برای این کشور و این مردم هستند جالب این است که آن حضرت مسیر حرکتشان را خودشان تعیین میکنند و از طریق آبادان وارد اهواز میشوند و با اینکه هوا بسیار گرم بود و حضرت هم تب داشتند اما اصرار داشتند که به اهواز بیایند و اگر میبینیم امروز این خطه کشور اینگوه پاک باخته ولایت هستند و علاقه مند به اهل بیت و عزادرای هستند همه از برکت ورود امام علیه السلام به این سرزمین میباشد مردم آنجا بقدری به اهل بیت علاقمند هستند که قبل از محرم برای عزاداری مرخصی میگیرند و در سه وقت صبح و ظهر و شام مجلس عزا برپا میکنند و همه در خدمت عزای امام حسین علیه السلام هستند حالا میفهمیم که چرا ایشان اصرار داشتند به اهواز بیایند و آن سرزمین را با قدوم خود بیمه کنند و بیمه کردند نه اهواز را نه خوزستان را بلکه کل ایران سرافراز را با قدوم خود بیمه کردند و امیدوارم قدر دان این نعمت بزرگ الهی باشیم
والسلام علیکم
گفتکو و تحقیق؛ حمید کرمی
[1] - متن ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء اینگونه میباشد
علي الرضى الامام السيد، أبو الحسن، علي الرضي بن موسى الكاظم، بن جعفر الصادق، بن محمد الباقر، بن علي، بن الحسين، الهاشمي العلوي المدني، وأمه نوبية اسمها سكينة.مولده بالمدينة في سنة ثمان وأربعين ومئة عام وفاة جده.سمع من أبيه، وأعمامه: إسماعيل، وإسحاق، وعبد الله، وعلي، أولاد جعفر، وعبد الرحمن بن أبي الموالي، وكان من العلم والدين والسودد بمكان.يقال: أفتى وهو اب في أيام مالك.
استدعاه المأمون إليه إلى خراسان، وبالغ في إعظامه، وصيره ولي عهده، فقامت قيامة آل المنصور، فلم تطل أيامه، وتوفي. روى عنه ضعفاء: أبو الصلت عبد السلام الهروي، وأحمد بن عامر الطائي، وعبد الله بن العباس القزويني، وروى عنه فيما قيل: آدم ابن أبي إياس، وهو أكبر منه، وأحمد بن حنبل، احمد بن رافع، ونصر بن علي الجهضمي، وخالد بن أحمد الذهلي الامير، ولا تكاد تصح الطرق إليه.روى المفيد - وليس بثقة -: حدثنا عبد الله بن أحمد بن حنبل، حدثنا أبي، حدثنا علي بن موسى، عن أبيه، فذكر حديثا منكر المتن ...
[2] - آدرس بر اساس نرم افزار کتابخانه اهل بیت « الكامل في التاريخ - ابن الأثير - ج 7 - ص 55 » آدرس موجود در متن بر اساس نسخه دیگری از کتابخانه استاد میباشد
[3] - تالله ما فعلت أمية فيهم * معشار ما فعلت بنو العباس؛ بر اساس کتاب چهارده نور پاك (فارسي)|دكتر عقيقى بخشايشي؛ چهارده نور پاك (فارسي) - دكتر عقيقى بخشايشي - ج 8 - ص 1083 - 1084؛ انتشارات نويد؛ تابستان 1381
[4] - اعيان الشيعة 4/ ق 2/ 123 كشف الغمة 3/ 95 به نقل از کتاب حياة الإمام الرضا(ع)، القرشي، ج2، ص: 286
الامام يأمر أهله بالبكاء عليه:
و كان الامام الرضا (عليه السّلام) على علم لا يخامره أدنى شك ان لا عودة له الى أهله و وطنه، فودعهم الوداع الأخير، و جمع عياله و أمرهم بالبكاء و النحيب عليه، و هو يسمع ذلك، و وزع عليهم أثني عشر الف دينار و عرفهم أنه لا يرجع إليهم أبدا.
[5] - جوهرة الكلام( ص 146) به نقل از حياة الإمام الرضا(ع)، القرشي، ج2، ص: 351
و كتب الامام الرضا (عليه السّلام) و هو في (خراسان) الى السيدة الزكية فاطمة المعروفة بالسيدة معصومة أن تلحق به، فقد كانت أثيرة عنده، و عزيزة عليه، و لما انتهى الكتاب إليها تجهزت و سافرت إليه «3» و لما وصلت الى (ساوه) مرضت فسألت عن المسافة بينها و بين (قم) فقيل لها: عشرة فراسخ فأمرت بحملها الى (قم)، فحملت إليها، و نزلت في بيت موسى بن خزرج بزمام ناقتها، و اقدمها إلى داره فبقيت عنده سبعة عشر يوما، ثم انتقلت إلى حظيرة القدس، فقام موسى بتجهيزها، و دفنها في ارض كانت له، و بنى على مرقدها الطاهر
[6] - إرشاد، شیخ مفيد، ج2، ص: 264
[7] - بحارالأنوار ج: 4 ص: 11
يد، [التوحيد] ن، [عيون أخبار الرضا عليه السلام] الْهَمْدَانِيُّ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا ع يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ النَّاسَ يَرْوُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ فَقَالَ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ لَقَدْ حَذَفُوا أَوَّلَ الْحَدِيثِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص مَرَّ بِرَجُلَيْنِ يَتَسَابَّانِ فَسَمِعَ أَحَدَهُمَا يَقُولُ لِصَاحِبِهِ قَبَّحَ اللَّهُ وَجْهَكَ وَ وَجْهَ مَنْ يُشْبِهُكَ فَقَالَ ع يَا عَبْدَ اللَّهِ لَا تَقُلْ هَذَا لِأَخِيكَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ
البته این روایت در کافی كافي ج: 1 ص: 134 با تفسیر دیگری نیز بیان شده است و در کتب عرفانی محل نظر است و برای آن تاویلات و توجیهاتی شده است که در محل خود قابل بحث و بررسی است
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بَحْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَمَّا يَرْوُونَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ فَقَالَ هِيَ صُورَةٌ مُحْدَثَةٌ مَخْلُوقَةٌ وَ اصْطَفَاهَا اللَّهُ وَ اخْتَارَهَا عَلَى سَائِرِ الصُّوَرِ الْمُخْتَلِفَةِ فَأَضَافَهَا إِلَى نَفْسِهِ كَمَا أَضَافَ الْكَعْبَةَ إِلَى نَفْسِهِ وَ الرُّوحَ إِلَى نَفْسِهِ فَقَالَ بَيْتِيَ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي
[8] - متن روایت از مستدركالوسائل ج: 12 ص: 374 استفاده شد، عَنِ الْحَاكِمِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي حَبِيبٍ النِّبَاحِيِّ قَالَ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص فِي الْمَنَامِ وَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مَنْصُورٍ السَّرَخْسِيُّ بِالْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ كَعْبٍ الْقُرَظِيِّ قَالَ كُنْتُ فِي جُحْفَةَ نَائِماً فَرَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص فِي الْمَنَامِ فَأَتَيْتُهُ فَقَالَ لِي يَا فُلَانُ سُرِرْتُ بِمَا تَصْنَعُ مَعَ أَوْلَادِي فِي الدُّنْيَا فَقُلْتُ لَوْ تَرَكْتُهُمْ فَبِمَنْ أَصْنَعُ فَقَالَ ص فَلَا جَرَمَ تُجْزَى مِنِّي فِي الْعُقْبَى فَكَانَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَبَقٌ فِيهِ تَمْرٌ صَيْحَانِيٌّ فَسَأَلْتُهُ عَنْ ذَلِكَ فَنَاوَلَنِي قَبْضَةً فِيهَا ثَمَانِيَ عَشْرَةَ تَمْرَةً فَتَأَوَّلْتُ ذَلِكَ أَنْ أَعِيشَ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ سَنَةً فَنَسِيتُ ذَلِكَ فَرَأَيْتُ يَوْماً ازْدِحَامَ النَّاسِ فَسَأَلْتُهُمْ عَنْ ذَلِكَ فَقَالُوا أَتَى عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع فَرَأَيْتُهُ جَالِساً فِي هَذَا الْمَوْضِعِ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَبَقٌ فِيهِ تَمْرٌ صَيْحَانِيٌّ فَسَأَلْتُهُ عَنْ ذَلِكَ فَنَاوَلَنِي قَبْضَةً فِيهَا ثَمَانِيَ عَشْرَةَ تَمْرَةً فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِي مِنْهُ فَقَالَ لَوْ زَادَكَ جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ ص لَزِدْنَاكَ
[9] - طبقات الحفاظ ج 1 ص 45 به نقل از نرم افزار مکتب الشاملة
[10] - در متن طبقات الحفاظ ج 1 ص 48 اینگونه آمده است
أحد الأئمة الأعلام وحفاظ الإسلام. روى عن أبي نعيم وقبيصة وخلاد بن يحيى ومسلم بن إبراهيم والقعنبي والطبقة. وعنه مسلم الترمذي والنسائي وابن ماجه وأبو عوانة وخلق.
قال أحمد: ما جاوز الجسر أفقه من إسحاق بن راهويه ولا أحفظ من أبي زرعة.
[11] - وقد ذكر المؤرخون ان الإمام عليه السلام لما دخل نيشابور - كما في تاريخها - وشق سوقها وعليه مظلة لا يرى من ورائها تعرض له الحافظان أبو زرعة الرازي ومحمد بن أسلم الطوسي ومعهما من طلبة العلم والحديث ما لا يحصى فتضرعا إليه ان يريهم وجهه ويروي لهم حديثا عن آبائه فاستوقف البغلة وأمر غلمانه بكف المظلة وأقر عيون تلك الخلائق برؤية طلعته المباركة فكانت له ذؤابتان مدليتان على عاتقه والناس بين صارخ وباك ومتمرغ في التراب ومقبل لحافر بغلته فصاحت العلماء: معاشر الناس انصتوا فأنصتوا واستملي منه الحافظان المذكوران فقال: ( حدثني أبي موسى الكاظم عن أبيه جعفر الصادق عن أبيه محمد الباقر عن أبيه زين العابدين عن أبيه الحسين عن أبيه علي بن أبي طالب عليهم السلام قال: حدثني حبيبي وقرة عيني رسول الله صلى الله عليه وآله قال: حدثني جبريل قال: سمعت رب العزة يقول: لا إله إلا الله حصني فمن قالها دخل حصني ومن دخل حصني امن من عذابي . . . ) . فلما مرت الراحلة اخرج رأسه مرة ثانية إليهم وقال: ( بشروطها وأنا من شروطها ) فعد أهل المحابر والدوي الذين كانوا يكتبون فأنافوا على عشرين ألفا . . هذا على قلة من كانوا يعرفون القراءة والكتابة آنذاك.